مداد قرمز
تقدیم به وطنم ایــــران
پنج شنبه 22 فروردين 1392 ساعت 15:58 | | نوشته ‌شده به دست محمدرضا روزبهانی | ( )

معلم گفت: بنویس سیاه و پسرک ننوشت.

معلم گفت: هر چه می دانی بنویس و پسرک گچ را در دست فشرد.

معلم گفت: املاء آن را نمی دانی؟ و معلم عصبانی بود. سیاه آسان بود و پسرک چشمانش را به سطل قرمز رنگ کلاس دوخته بود.

معلم سر او داد کشید و پسرک نگاهش را به دهان قرمز رنگ معلم دوخت و باز جوابی نداد. معلم به تخته کوبید و پسرک نگاه خود را به سمت انگشتان مشت شده معلم چرخاند و سکوت کرد.

معلم بار دیگر فریاد زد: بنویس...

گفتم هر چه می دانی بنویس...

و پسرک شروع به نوشتن کرد:

کلاغها سیاهند، پیراهن مادرم همیشه سیاه است، جلد دفترچه خاطراتم سیاه رنگ است، کیف پدر سیاه بود، قاب عکس پدر یک نوار سیاه دارد، مادرم همیشه می گوید: پدرت وقتی مرد موهایش هنوز سیاه بود. چشم های من سیاه است و شب سیاه تر. یکی از ناخن های مادر بزرگ سیاه شده است. قفل در خانه مان سیاه است.

بعد اندکی ایستاد رو به تخته سیاه و پشت به کلاس.

و سکوت آن قدر سیاه بود که پسرک دوباره گچ را به دست گرفت و نوشت: تخته مدرسه هم سیاه است و خودنویس من با جوهر سیاه می نویسد. گچ را کنار تخته سیاه گذاشت و بر گشت. معلم هنوز سرگرم خواندن کلمات بود و پسرک نگاه خود را به بند کفش های سیاه رنگ خود دوخته بود. معلم گفت بنشین.

پسرک به سمت نیکت خود رفت و آرام نشست.

معلم کلمات درس جدید را روی تخته می نوشت و تمام شاگردان با مداد سیاه در دفترچه مشق شان رونویسی می کردند

اما پسرک مداد قرمزی برداشت و از آن روز مشق هایش را با مداد قرمز نوشت.

معلم دیگر هیچ وقت او را به نوشتن کلمه سیاه مجبور نکرد و هرگز از مشق نوشتن اش با مداد قرمز ایراد نگرفت.

و پسرک می دانست که:

قلب معلم هرگز سیاه نیست.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: برچسب‌ها: مداد قرمز, قرمز, مداد,
آخرین عناوین مطالب